کد مطلب:234788 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

خشوع و خضوع
حضرت امام رضا علیه السلام فرموده اند: «علیك بالخشوع و الخضوع متواضعا لله عزوجل، متخاشعا علیك خشیة و سیماء الخوف؛ [1] .

بر تو باد در نماز به خشوع و خضوع و این كه در پیشگاه خداوند، چنان خاشع و خاضع باشی كه خشیت و خوف از سیمای تو ظاهر گردد».

خداوند متعال فرموده است:

«قد افلح المؤمنون، الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ [2] .

به راستی



[ صفحه 141]



مؤمنان رستگار شدند؛ آنان كه در نمازهایشان خشوع كنندگان اند».

بنده ای كه برای خدمت و عبادت در پیشگاه خدای متعال می ایستد، موظف است كه با قلب و تمام جوارح و اعضا، اظهار عبودیت و بندگی كند. نمازگزار باید با طمأنینه و آرامش و هیبت و حیا نماز بخواند و سر خود را پایین بیندازد و به موضع سجده بنگرد و گردن و پشت خود را راست نگه دارد و دست های خود را بر روی ران ها بگذارد، بدون این كه با دست هایش بازی كند. كمال قلب در هنگام نماز به این است كه این سخن خدای - تبارك و تعالی - را پیوسته در نظر داشته باشد كه می فرماید: «هنگامی كه بر پای می ایستی در مرآی و منظر پروردگارت هستی و او تو را می بیند». [3] .

و سكون و آرامش در هنگام نماز، كنایه از مطیع بودن انسان در مقابل اوامر و نواهی الهی و نشانه ی حیات و شرمساری او از قصور و تقصیر در بندگی و عبادت حق به قدر امكان می باشد.

نمازگزار، باید به میزان خوف و ترس، گریه، غشوه، تضرع، زاری و استغفار اولیای الهی توجه داشته باشد و به كثرت گناهان و معاصی خود نیز توجه كند و زشتی های اعمال خود را در نظر آورد و آن گاه كه در پیشگاه خدا، می ایستد، مسلما لرزه خائفان و بیمناكان



[ صفحه 142]



او را خواهد گرفت و ترس او را خواهد میرانید و حیا، او را آب خواهد كرد.

«برخی از انبیا و اولیا، گاهی آن قدر از تعظیم و هیبت ذات اقدس حق، متأثر می شدند كه هر آنچه غیر خدا است، فراموش می كردند و از، هر آنچه سوای او است، غافل می گشتند؛ حتی از بدن خویشتن و بیرون آوردن تیر از پای مولاعلی علیه السلام در هنگام نماز و عدم تأثر آن حضرت از آن و غشوه های آن بزرگوار كه گمان می رفت از دنیا رفته است، از همین باب می باشد». [4] .



در محضر یار شرح مشتاقی گو

در كوی ركوع از می و ساقی گو



كاشانه ی دل را ز فروتنی جلا بخش

با دلبر خود ز درد عشاقی گو



(مؤلف)

پیرامون شدت خوف و پرهیزگاری امام رضا علیه السلام آمده است: رجاء بن ابی ضحاك گوید: «من از مدینه تا مرو همراه امام بودم، به خدا سوگند كسی را در پرهیزكاری و كثرت ذكر خدا و شدت خوف از حق تعالی مانند او ندیدم...». [5] .

خشوع، فروتنی، تواضع و فرمان برداری است.

خشوع، ترس و خشیت دل از خدا است.



[ صفحه 143]



خشوع، توجه قلبی به نماز و عبادت است.

خشوع، فروتنی و خاكساری با تمام وجود و قوا است.

خشوع، سر تسلیم فرود آوردن عاشقانه در محضر خدا است.

خشوع، داشتن طمأنینه و آرامش درونی در نماز است.

خشوع، دل كندن از غیر خدا و دل بستن به خدا است.

خشوع، گریه و تضرع در برابر حضرت باری تعالی است.

خشوع، ناله و استغفار از گناهان و معاصی بی شمار است.

خشوع، فریاد بندگی و بانگ دلدادگی است.

خشوع، زیر بنای پرستش و كامل كننده نیایش است.

خشوع، عطر دلاویز شوریدگی و نكهت بهارانه ی شیدایی است.

خضوع، نیز، آداب بندگی و عبادت است.

خضوع، تسلیم عملی و تعظیم ظاهری است.

خضوع، ركوع و خم شدن در برابر خدا است.

خضوع، سجده و پیشانی بر خاك نهادن است.

خضوع، قیام عارفانه و كلام عاشقانه است.

خضوع، بیان درد دل و شكوه ای از فراق و هجران است.

خضوع، اعتراف به ذلت و ضعف است.

خضوع، سلام است و تشهد؛ تنزیه است و تسبیح؛ تكبیر است و تهلیل؛ تعظیم است و تسلیم و....



[ صفحه 144]



نماز بی خضوع و خشوع نماز و عبادت نیست و دل بی خشوع و تن بی خضوع، به هیچ نیرزد. تنها آن نیایش مورد قبول واقع می شود كه خاشعانه و خاضعانه باشد و آن نمازی بالا می رود كه خشوع و خضوع در آن رعایت گردد.

«وقتی بنده ای نمازش را در اول وقت بخواند و بر كیفیت نمازش محافظت كند، این نماز كامل، در اول وقت به آسمان بالا می رود، در حالی كه سفید و پاك و منزه است و به صاحبش می گوید: مرا حفظ كردی، خدا حفظت كند و هرگاه در اول وقت خوانده نشد و محافظت لازم به عمل نیامد، [و در آن خشوع و خضوع رعایت نگردید] نماز بالا نرفته و به صاحبش برمی گردد، در حالی كه سیاه و تاریك است و به صاحبش می گوید: خدا ضایعت كند هم چنان كه مرا ضایع كردی». [6] .



این عالم ما دیار درد است و نیاز

رنج و المش، بسی شدید است و دراز



آرامش و نفس مطمئنه گر می خواهی

در محضر دوست، عاشقانه بگذار نماز



(مؤلف)



[ صفحه 145]




[1] آداب الصلاة، ص 162) عن فقه الرضا).

[2] مؤمنون (23)، آيه ي 1 و 2.

[3] اسرار الصلاة ملكي تبريزي، ص 262.

[4] همان، ص 315.

[5] بحارالانوار، ج 12، ص 84) مترجم).

[6] المحجة البيضاء، ج 1، ص 340.